ماجراهای قرمزی

 

ماجراهای قرمزی
یکی بود یکی نبود. در یک دریای خیلی بزرگ یک خانم ماهی زندگی می کرد. خانم ماهی اسمش گلی بود. گلی خانم یک تخم ماهی داشت و اسم بچه اش را که در تخم زندگی میکرد، قرمزی گذاشته بود. یک روز خانم ماهی به بیرون رفت که قرمزی از تخم بیرون آمد. قرمزی نمی دانست مادرش کیست و به همین دلیل از خانه بیرون رفت. قرمزی به اره ماهی رسید. اره ماهی خواب بود. قرمزی او را صدا زد.
اره ماهی از خواب پرید و گفت:" ماهی کوچولو، اگه یکبار دیگه منو اینجوری صدا بزنی با این دماغم قیمه قیمه ات می کنم."
 
           
قرمزی گفت:" شما مادر مرا ندیده ای؟"
اره ماهی گفت:" نه، ندیده ام."
قرمزی رفت و رفت تا به یک دلفین رسید.
به او گفت:" شما مادر مرا ندیده ای؟"
دلفین گفت:" نه، ندیده ام. ولی می دانم که مادرت مثل خودت یک ماهی است."
قرمزی تشکر کرد و راه افتاد تا به یک بچه قورباغه رسید و گفت:" تو مادر من هستی؟"
بچه قورباغه گفت:" من شبیه ماهی هستم اما مادرت نیستم. من وقتی بزرگ بشوم تبدیل به یک قورباغه می شوم."
قرمزی به راهش ادامه داد تا به یک خانم ماهی رسید.       
اوبه خانم ماهی گفت:" شما مادر مرا ندیده اید؟"
خانم ماهی گفت:" چرا دیده ام قرمزی جان."
قرمزی گفت:" شما اسم مرا از کجا می دانید؟ من حتی خودم اسمم را نمی دانم."
گلی خانم گفت:" من مادرت هستم."
قرمزی خوشحال شد و با هم به خانه رفتند. سالهای سال گذشت. قرمزی بزرگ و بزرگتر شد تا برای خودش مردی شد و با یک دختر ماهی شبیه خودش به اسم رنگین کمان عروسی کرد. رنگین کمان یک تخم گذاشت و بعد از مدتی بچه ی آنها از تخم بیرون آمد. آنها اسم بچه شان را طلایی گذاشتند چون به رنگ طلا بود. آنها سالهای سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردند.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاريخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:ماجراهای قرمزی,
ارسال توسط شرفی

آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبي

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 530
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1